آمارهای اقتصادی گاهی همچون زلزلهای خاموش هستند که پیش از وقوع فاجعه، تنها دادههایی روی کاغذند.
اما آنچه امروز از زبان کارشناسان بازار کار درباره «خط فقر ۵۵ میلیون تومانی» و «میانگین حقوق ۱۷ میلیون تومانی» شنیده میشود، بیش از یک عدد است؛ این آمارها فریاد خاموش میلیونها خانواری است که هر ماه با دریایی از قسطها و صورتحسابها، در حال غرق شدن هستند.
وقتی خط فقر سر به فلک میکشد و میانگین دریافتی حقوقبگیران در جا میزند، تنها نتیجه، یک «شکاف معیشتی» خشک و خالی نیست.
نتیجه، کارمندی است که مجبور است بین هزینه داروی فرزندش و کرایه خانه یکی را انتخاب کند. نتیجه، کارگر بازنشستهای است که صبحها زودتر از خواب بلند میشود تا با جمعآوری ضایعات، کسری بودجه پایان ماهش را جبران کند. این اعداد، ترجمه خشونت اقتصادی به زبان روزمره مردم است.
آمار رسمی خود گویای همه چیز است. تورم نقطهبهنقطه در آبان ۱۴۰۴ به ۴۰.۳ درصد رسید. اما درد واقعی در سبد خرید مردم و قفسه سوپرمارکتهاست.
تورم مواد غذایی به طور متوسط ۶۶ درصد و در برخی گروهها مانند میوه و خشکبار، بیش از ۱۰۰ درصد افزایش یافته است. وقتی قیمت یک کیلوگرم گوجهفرنگی یا مرغ در طول یک سال دو برابر شود، طبیعی است که خط فقر برای تأمین همین سبد حداقلی، از حد تصور خارج شود.
در چنین شرایطی، ادعای کنترل تورم شبیه به تیراندازی به نقطهای است که مدام در حال حرکت است.




