در جادههای شمالی، در کمربندیهای شهرهای مازندرانی و گیلانی، حتما افرادی را دیدهاید که تابلوهای «ویلا خالی» را در دست دارند. ویلاهایی که بیشتر از آنکه آدم ببینند در انتظارش ماندهاند.
پدیدهی ویلاسازی در ایران دیگر فقط نشانهی رفاه نیست؛ بلکه به آیینهای تبدیل شده تا در وضعیت اقتصادی جامعهای که خسته و فرسوده است جایی برای نفس کشیدن باشد! خانههایی ساخته میشوند که قرار نیست کسی در آنها زندگی کند. دیوارها بلند، پردهها کشیده، استخرها خالی. خانههایی برای داشتن، نه برای بودن.
اتفاقی که در ظاهر «توسعه» نام دارد، اما در واقع، چهرهی طبیعت و هویت محلی را میبلعد. در روستاهایی که تا چند سال پیش بوی خاک و برنج میداد، حالا قیمت زمین از نفس مردمش بیشتر شده است. جوانهای همان روستاها خانههای پدرانشان را فروختهاند تا به شهر بروند، درحالیکه شهرنشینها آمدهاند تا در همان زمینها خانههایی بسازند که درشان هرگز باز نمیشود. وقتی طالب زیاد باشد قید خیلی چیزها را میشود راحت زد و حالا شهرنشینان ِ همیشه درگیر ِ شهرهای شلوغ، بیشتر از هرچیزی به آرامش روستاها نیازمندند و همین زمینه را برای تبدیل روستاها به شهرک های ویلایی فراهم کرده است!
ویلاسازی بیزندگی، تصویری آشکار از جامعهایست که میان مصرف و خستگی دستوپا میزند؛ جامعهای که آرامش را نه در درون، که در بیرون جستوجو میکند.
خانههایی که ساخته میشوند برای سکوت، اما سکوتشان بیشتر از آنکه آرامش بدهد ترسناک است!