«اگر باران نبارد، باید تهران را خالی کنیم.» این جمله رئیسجمهور، تنها هشدار به خشکسالی نیست؛ نشانهای از بحرانی ساختاری در نظام مدیریت شهری و منابع حیاتی کشور است. پایتختی که برای جمعیتی پنج میلیونی طراحی شده، امروز بار زندگی بیش از پانزده میلیون نفر را بر دوش میکشد؛ بیآنکه زیرساختهایش توان پاسخگویی به چنین فشاری را داشته باشند. شبکههای فرسوده، منابع تهکشیده و ناتوانی در مدیریت مصرف، چهره واقعی پایتختی را نشان میدهد که به نقطه بحران رسیده است.
مسئله آب در تهران، نتیجه یک دوره کوتاهمدت نیست؛ حاصل دههها سیاستگذاری ناپایدار، فقدان آمایش سرزمینی و تصمیمهای غیرکارشناسی است. از گسترش بیرویه صنایع آببر در مناطق خشک تا تداوم الگوهای نادرست مصرف در کشاورزی و شهر، همه در شکلگیری این وضعیت نقش داشتهاند. در همین حال، بخش قابل توجهی از منابع بودجهای کشور، نه صرف بازسازی زیرساختهای حیاتی، بلکه سالهاست میان نهادهایی توزیع میشود که هیچ ارتباطی با نیازهای واقعی مردم و حل بحرانها ندارند.
تهران امروز در آستانه نقطهای ایستاده که هر تأخیر، میتواند وضعیت را از بحران به فروپاشی برساند. لولههای پوسیده، تصفیهخانههای ناکافی و منابع آلوده، پایتخت را به شهری شکننده بدل کردهاند. در چنین شرایطی، بازتخصیص فوری منابع و حذف بودجه نهادهای بیثمر، نه انتخابی سیاسی، بلکه ضرورتی ملی است.
دولت چهاردهم اگر بخواهد این بحران را مهار کند، باید با جسارت از ملاحظات رایج عبور کند. اصلاح ساختار بودجه، شفافسازی هزینهکردها، قطع بودجه نهادهای غیر مولد و تمرکز بر پروژههای زیرساختی آب و فاضلاب، میتواند نخستین گام برای بازگرداندن اعتماد عمومی و پایداری شهری باشد. بحران آب تهران محصول سالها بیتدبیری است؛ مهار آن نیز تنها با تصمیمهای سخت، دقیق، جسورانه و پایدار ممکن خواهد بود.




